مـــ♥ــادر
هر انسانی عطری خاص دارد !
گاهی ، برخی
عجیب بوی خدا می دهند
مثل مـــ♥ــادر
هر انسانی عطری خاص دارد !
گاهی ، برخی
عجیب بوی خدا می دهند
مثل مـــ♥ــادر
وقتی ناامید شدی
به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی
وقتی پر از سکوت شدی
به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه
وقتی دلت خواست ازغصّه بشکنه
به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته
گاهــ ــی هیـــچ کــــس را نــداشــتـ ـه بـــاشـ ـــی بهتــــر است
داشتـــ ـن بعضـــ ـی هـــا
تنهــــاتـــ ـرت مـــی کــنـ ـد . . .
گاهی دلم میخواهد,
وقتی بغض میکنم,
خدا از آسمان به زمین بیاد,
اشک هایم را پاک کند,
دستم را بگیرد وبگوید: اینجا آدما اذیتت میکنن؟!!!
بــیـــا بــــــریــــــــم...
بـہ فـَــقـر اِحــسـاس ”اِنـــسـانیّــَـتـ” دچــــار شُــدیـــمـ !
نــَسلے ڪِہ دَردَش را ،
ڪیـبـورد ـہا ..
پـَیَامَـڪـ ـہا ..
و
تِـلِفُن ـہـــای پــِے دَر پـے مـے فَہمــَـنـد …
مـُراقـب بـآشـیـد بــﮧ جـآے ِ فــرشــتــﮧ
گــُـرگـــ رآ دَر آغــوش نـَڪشـیـد !
ایـنـجـــآ
دنـیــــآے ِ مــَــجـآزیــسـتـــ ...
✗◄ כּــــوروز بـــ ـﮧ כּــــوروز
ڪـهــכּــه تـــَـر مـے شـوכּــב و
بــے قــدر تـــَـر
פـــُــرمـــت ِ بـــاراלּ هـــآ و
واژه هــایــے مــثــل ِ
" בوωــــــتــــَـــتــــــ בارґ " . . . . !
میـدونـــی بن بست ِ زنـدگی کـجـاستـــــــــــ ؟
جــایــی کـه ...نـه حــــــــــق ِ خــواسـتن داری ! نـه تــوانــایـی ِ فــــــــــرامــوش کـــردن
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!!
خدایا یادت هست؟
اون روز دستتو گرفتم کشیدم بردم پیش اون
با انگشتم مستقیم نشونش دادم گفتم:
"خدا من اینو می خوام ، خودت درستش کن!"
نگاهی بهش انداختی و گفتی :
... ......"این؟! من بهتر از این رو بهت میدم"من پامو به زمین کوبیدم و گفتم:
"نه ! همین! من اینو خیلی دوست دارم ! فقط همینو می خوام !"برگشتی مستقیم توی چشمانم زل زدی و گفتی:
"نمیشه! آخه او مال کس دیگه ای شده!"
بعد روتو برگردوندی و
قدم زنان رفتی
خدایا یادت هست؟؟؟؟؟؟؟!