دیوارقلبت
سیمرغ طلایی |
برای من
دیوارهای ، دورت
بلند هم که باشند!
اسیرم، نمی کنند
پرواز را،می دانم
بیا…
آواز ، کودکی سر دهیم
من،
رویایی دارم،
به رنگ ، قرمز ترین غروب
رژ، لبت!
و طعمی عجیب
از سکوت صدایت!
شوق بودن با تو
از من پویایی ساخته
که غروب نگاهت را می فهمد
و تنهایی دستانت را
حس می کند
بودن با تو
هر روز را ویرانم می کند
تو هم می دانی،
در عشقت، خواهم سوخت
در آتشی ،از نگاهت
از دیوارهای بلند دلت
هرگز نمی ترسم!
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.